غنچه زندگیمون متولد شد
باران رحمت زندگیمان به دنیا آمد دکتر بهم تاریخ زایمان رو گفته بود 92/3/21 منم امروز که هجدهم باشه از صبح شروع کردم به کارهای خونه و همه جا رو تمیز و مرتب کردم سیلا جون و نیکتا جونم بهم زنگ زدن و کلی بهم آرامش دادن شبم که آقای پدر اومد خونه با هم رفتیم گشت و گذار و گردش خلاصه بستنی خوردیم و خوب خوش گذروندیم وقتی اومدیم خونه اول چایی خوردیم و بعد من چون مواد دلمه برگ انگور آماده کرده بودم نشستم وسط اتاق به دلمه پیچیدن. آقای پدر اومد و گفت خوب تو چرا با این شرایط نشستی به همچین کاری عزیزم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حداقل تکیه می دادی تکیه دادن همان و پاره شدن کیسه آب همان ...